عادت
لیلا کردبچه
نگران من نباش
دستهایم را
به از دست دادن عادت دادهام.
نگران من نباش
دستهایم را
به از دست دادن عادت دادهام.
می خواهی
دلتنگت نباشم
انگار که بخواهی،
شیروانیهایِ "رشت" خیس نباشند.
انگار که بخواهی
زمستانهایِ "الموت" سرد
انگار که بخواهی
پاییزهای روستای چنار "کاشان" زرد.
دنیا اما کاری به خواستنِ هیچکس ندارد.
من هم سالهاست
می خواهم کنارم باشی.
دوستت دارم با صدای بلند
دوستت دارم با صدای آهسته
دوستت دارم
و خواستن تو جنینیست در من
که نه سقط میشود،
نه به دنیا میآید.
عصر جدول هاى خالى،
پارك هاى اين حوالى
پرسه هاى بى خيالى،
نيمكت هاى خمارى
رو نوشت روز ها را،
روى هم سنجاق كردم:
شنبه هاى بى پناهى،
جمعه هاى بى قرارى
دندانم شکست برای سنگ ریزهای که در غذایم بود ،درد کشیدم و گریستم ...
نه برای دندانم ؛ برای کمشدن سویِ چشمان مادرم !
از چه دلتنگ شدی؟
دلخوشیها کم نیست...
از تو آنی دلِ دیوانه ی من غافل نیست
این که در سینه ی من هست
تو هستی ،
دل نیست
هر جا سخن از جلوهی آن ماه پری بود
كارِ من سودا زده، دیوانه گری بود
غرض مشاهده حسن توست از خوبان
وگرنه بیتو ز خوبان روزگار چه حظ
مرا بکشی
اما نگذاری جان بسپارم
عشق همین است