انتظار

افشین یداللهی

این چند ماه
که منتظرت بودم
به اندازۀ چند سال نگذشت
به اندازۀ همین چند ماه گذشت
اما فهمیدم
ماه یعنی چه
روز یعنی چه
لحظه یعنی چه
این چند ماه گذشت
و فهمیدم
گذشتن، زمان، انتظار
یعنی چه


by Omid behnia

چه کردی؟

افشین یداللهی

تو با قلب ویرانه ى من چه کردی؟!
ببین عشق دیوانه من چه کردی
در ابریشم عادت آسوده بودم
تو با حال پروانه ى من چه کردی؟!
ننوشیده از جام چشم تو مستم
خمار است میخانه ى من چه کردی؟!
مگر لایق تکیه دادن نبودم؟
تو با حسرت شانه ى من چه کردی؟!
مرا خسته کردی و خود خسته رفتی
سفر کرده! باخانه ى من چه کردی؟!
جهانِ من از گریه ات خیس باران
تو با سقف کاشانه ى من چه کردی؟!


by Omid behnia

دین

افشین یداللهی

بوسیدمت که ببینم چه می‌شود
با بوسه‌های تو، دینم چه می‌شود
بوسیدمت که ببینم زمانِ عشق
تکلیفِ شک و یقینم چه می‌شود
این پل که بین مجاز و حقیقت است
در آسمان و زمینم چه می‌شود
با دستِ عقل که چیزی نمی‌‌شود
پای دلم بنشینم چه میشود؟
دین در اصول، به تقلید، گفته: نه
تحقیق در تو، ببینم چه می‌شود
آخر، خدا که بپرسد تو کیستی؟
می‌گویمش که همینم، چه می‌شود؟


by Omid behnia

همدست

افشین یداللهی

کنارت چقدر حال من بهتره
از اون حالی که این روزا میشه داشت
اگه دنیا هر چی که داشتم گرفت
ولی دستتو توی دستام گذاشت
بگو تا کجا میشه هم‌دست بود
تو راهی که بی‌راهه هم‌پای ماست
تو صبحی که تاریک‌تر از شبه
تو این شب که کابوس رویای ماست
با چشمات پر کن نگاه منو
که یه عمره از وهم خالی‌تره
حقیقی‌ترین لحظه‌هامو ببین
که از آرزو هم خیالی‌تره
بگو تا کجا میشه هم دست بود
تو راهی که بیراهه همپای ماست
تو صبحی که تاریک‌تر از شبه
تو این شب که کابوس رویای ماست


by Omid behnia